5ماهه شدن عروسکی بنام نیکا
عروسک قشنگم ٥ماهگی ات مبارک...
عزیز دلم هرروزبزرگترمیشوی...
هرروزمسافت بیشتری را با غلط زدن طی میکنی ...
هرروز بیشتر بازبان بی زبانی منطورت را به ما میفهمانی...
دیگر معنی و مفهوم گریه ها ونق زدن هایت را خوب میفهمیم...
مدل خوابیدنت هراز چند مدتی عوض میشود...گا هی باید روی پا تکانت دهیم...گاهی باید بالبه های تشک تکانت دهیم...گاهی بی نیاز به هر تکانی خودت راحت میخوابی...وقت خواب عادت داری پای راستت را بالابیندازی. وحتما پارچه ای بروی چشمانت باشد..خنده های بلند وبا قهقهه میکنی...آوازمیخوانی...گاهی دستانت را محکم دورگردنم حلقه میکنی...
دیگر آنقدربزرگ شده ای که پشت سرم لب ورمیچینی وگریه میکنی ....
گاهی برای جلب توجه پشت سرهم سرفه های الکی میکنی...
شیشه شیرت را خودت به تنهایی میگیری ومیخوری...
برای اینکه بغلت کنم دست درازمیکنی....وقتی سفره پهن میشود چنان دست و پا میزنی وهیجان نشان میدهی که حتما چیزی از سفره را باید بچشانیمت تا آرام شوی........کم کم دارد وقت غدا خوردنت میرسد دخترکم...
اسباب بازیهایت را میشناسی وبه آنها عکس العمل نشان میدهی...هزارپای رنگارنگت را از همه بیشتر دوست داری...
شیرخوردنت در شبها بیشتر شده ....درحین شیرخوردن حسابی بازیگوشی میکنی ... وبا دستانت دستانم رانوازش میکنی...
پستانکت را جوری پوف میکنی که پرت میشود جلوی پایت...
گاهی که شیر به حلقت برمیگردد با بامزگی تمام شروع میکنی به غرغره کردنش ومارااز خنده روده بر میکنی...
بزرگ شده ای گیلاس سرخم...هزار ماشالله...
ماشاألله لاحول ولا قوة الا بالله.....