نیکانیکا، تا این لحظه: 11 سال و 29 روز سن داره

پرنسس کوچولوی ما

ماه مهر وشروع پیش دبستانی....

دختر بهاری ام...مهرماه امسال ۱۳۹۷ برای تو شروع جدی تری از آموزش بود. مهرامسال وارد مقطع پیش دبستانی شدی. شروع کلاسها پربودی ازشوروشوق کودکانه.شب قبل از اول مهر باشوق فرم مدرسه وکفش وکیفت روآماده گذاشتی. روز اول وقتی اززیر قرآن ردت کردم با دیدن صورت معصومانه ات در مقنعه قنددردلم آب میشد. شروع کلاسها وشوق وشور تو وصف ناشدنی بود... ارزودارم روزهای پیش رویت شیرین تر ازعسل شادترازهمیشه باشد. دختر بهاری ام...مهرماه امسال ۱۳۹۷ برای تو شروع جدی تری از آموزش بود. مهرامسال وارد مقطع پیش دبستانی شدی. شروع کلاسها پربودی ازشوروشوق کودکانه.شب قبل از اول مهر باشوق فرم مدرسه وکفش وکیفت روآماده گذاشتی. روز اول وقتی اززیر قرآن ردت کرد...
8 آبان 1397

تلفظ کامل حروف

امروز دراستاته ی ۵سال و ۴ ماهگی  بالاخره تونستی  حروف(س)و(ز)رو درست تلفظ کنی. دیگه کم کم داشتم نگران میشدم که نکنه  نوک زبونت قراره تاهمیشه بگیره.... اما بدون اینکه خودت متوجه باشی چندروزی بود که لابلای حرفهات  میدیدم که  این دوتاحرف رو درست تلفظ میکنی...به روت نیاوردم تاامروز که دیگه مطمئن شدم .بهت گفتم و برای خودتم جالب بود بعدش کلی کلمه روباهم تمرین کردیم:سوسک...سبد..سنبل...سارا...زنبور...مامان فیروزه...مامان زری و... هیچی نمیتونم بگم جز:هووووووراااا ...
7 مرداد 1397

تولد داداش کوچولو

خیلی وقته که وقت نکردم وبلاگتو بروز کنم....حالا ازکجا شروع کنم؟؟؟؟ جونم برات بگه که بالاخره سوم اسفند۱۳۹۶ داداش کوچولوت بسلامتی دنیا اومد. اقا امیرطاها باوزن ۴/۲۰وقد ۵۱ دنیااومدو توکلی هیجان زده بودی. ازهمون روزی که ازبیمارستان اومدیم خونه دوست داشتی بغلش کنی وابرای اینکه حساس نشی گذاشتیم طاهای قنداق شده رو بغل کنی. داداشت برات یه جفت اسکیت باحال هدیه اورده بود که از دیدنش بیشتر ذوق زده شدی. خلاصه که هرکسی ‌که به دیدن طاها میومد کلی هم برای جنابعالی هدیه وکادو میاورد وتوکلی خوش بحالت میشد. ارتباطت باطاها کوچولو خوب بود فقط خیلی دلت میخواست به اموراتش رسیدگی کنی .وگاهی جلوی دیگران برای جلب توجه کارهای عجیب وغریبی میکردی.الان که دارم این مت...
4 مرداد 1397

انتظار نیکا....

این روزها نیکا منتظر رسیدن قدمهای داداش کوچولوشه....ازوقتی فهمیده که یه داداش توراه داره پراز ذوق وشوقه....اولاش میگفت من خواهرمیخوام میگفتم مگه داداش چه عیبی داره؟میگفت:پسرا هل میدن اماوقتی فهمید واقعا داره برادر دارمییشه دیگه پذیرفت وهیچ اعتراضی نکرد.... برای داشش شعرمیخونه...باهاش حرف میزنه .اون وروجک هم کلی عکس العمل نشون میده به صدای نیکا. چند وقت نیکا سرشوگذاشته بود رودلم وداشت با دادشش حرف میزد اون وروجک هم هیجان زده یه تکون محکم خورد.نیکا باتعجب سرشو برداشت و گفت:مامان زد توگوشم خلاصه که اینروزها هرچیزی که برای نی نی میخربم ابتداتوسط نیکا افتتاح میشه حتی شیشه وپستونک و کالسکه.... ️ حدود یکماهی هست که نیکا رو به خواست ...
5 بهمن 1396

شیرین زبانی

چی بگم این روزها از شیرین زبانیهای تو..... یکی از کلماتی را که اشتباه تلفظ میکنی وخیلی هم با مزه است:حق ادل=حداقل وقتی یه بار باباباکاظم از پارک برگشته بودی دم درخونه بهش گفته بودی :حق ادل یه بستنی میخریدیم اینروزها بیشتر احساس استقلال میکنی....کوچکترین مساله به غرورت برمیخوره... مخالفت میکنی ....گاهی تهدید میکنی... گاهی هم حرفای بد میزنی.. .چندوقت پیش بخاطر موضوعی ازت ناراحت بودم چندبارصدام کردی وجوابتو ندادم .دست اخر با عصبانیت گفتی:مگه گوشهات کووره؟؟؟ کل تابستون موهات بلند بود اما اواسط شهریور احساس کردم ارموهای بلند خسته شدی و موهاتو پسرونه کوتاه کردیم....همونروز گفتی: دیگه خیالم ازبابت موهام راحته.......
4 آبان 1396

سفرنامه شمال شهریور1396

سفرنامه شمال شهریور 1396 سفری خوش به همراه مامان فیروزه وباباکاظم نیکا برای اب بازی تودریا خیلی اشتیاق داشت.ببشترین تفریحشم شن بازی بود... توی مسیررفتن مدام میپرسید:کی میرسیم؟؟؟اول رفتیم گیلان...چندروزی رو پیش دایی جواد بودیم بعد رفتیم مازندران.....نیکا جنگل رو خیلی دوست داشت خزه ها و قارچهای خودرو براش خیلی جالب بودن. سفرخیلی خوبی بود....ویکی از خاطرات خوب وبیاد موندنی برای نیکا شد مثل سفر کیش......
23 مهر 1396

چهارمین نوروز نیکا به روایت تصویر(1396)

نیکای من....دختر بهاری ام....نوروزت هزاران بار تبریک امید که درسال 1396 هرروز وهمه روز خنده بر لبان زیبایت بدرخشد. امید که نگاه پر مهر خداوند هر لحظه بدرقه ی راهت باشد. امید که دلت گرم بتپد ونگاهت زیبا ...فکرت روشن...دستانت پرمهروقدمهایت روبه اوج باشد. خدای مهربان را سپاس بخاطر اینهمه نعمت وروزی که به ما ارزانی داشته. مهربان پروردگارم سپاس که سالی دیگر درکنار خانواده هامان باسلامتی سپری شد. سپاس وهزارن بار سپاس.. ...
10 فروردين 1396

بدون عنوان

توی چند وقت گذشته بخصوص تابستون کلاسهای مختلفی مثل شعرو قصه و خلاقیت شرکت کردی که خیلی دوست داشتی کلی شعرهای خوب و قشنگ یاد گرفتی و برای همه هم میخوندی.واسه کلاس رفتنت کلی شوق داشتی...ازوقتی تابستون تموم شد کلاسها تعطیل شد و تو ندام منتظری تا بری کلاس..   شیرین زبوتیهات که تمومی نداره...نمیدونم چه کاری برات انجام دادم که یهو گفتی:خداخیرت بده   یه چندوقتی همه اش منو مادرجان صدا میزدی:-) الان هم مدتیه به مرگ فک میکنی.چندوقت پیش میپرسیدی :ادما وقتی پیر میشن فوت میکنن؟؟ گاهی منو محکم بغل میکنی و میگی:مامان خیلی دوستت دارم نمیر  درمورد مردن سوال میپرسی.یبار هم به بهنام میگفتی:من و تو ومامان باهم فوت میکنیم. نمیدونم چ...
9 مهر 1395

دخترم روزت مبارک

نیکای من ....نازگل زیبا رویم...تازه تر از شبنم صبحگاه شیرین تر از عسل...روزت مبارک چه شیرین است مادر گل دختری همچون توبودن ..تویی که با  تمام قدرتت دختری ومن مادرانه تمام دخترانه هایت راعاشقم...   هرلحظه عاشقترت میشوم وقتی باناز هردودستت را بهم میچسبانی و کنار صورتت میگذاری به وقت خواب. وقتی هنگام گریه وخنده ویادرد دستان کوچکت را دوطرف صورتت میگذاری... عاشقترت میشوم هرلحظه وقتی به ناز میخندی ...وقتی دستان کوچکت رو دورگردنم حلقه میکنی و ودراغوشم گم میشوی... وقتی خودت رنگ جوراب و گل سرت را بالباست ست میکنی... عاشق اینهمه نازوادای دخترانه ات هستم...    چه زیباست مادر دختری چون توبودن... چه زیبا ...
14 مرداد 1395