نیکانیکا، تا این لحظه: 11 سال و 29 روز سن داره

پرنسس کوچولوی ما

بدون عنوان

1395/7/9 20:10
نویسنده : مامان سارا
187 بازدید
اشتراک گذاری

توی چند وقت گذشته بخصوص تابستون کلاسهای مختلفی مثل شعرو قصه و خلاقیت شرکت کردی که خیلی دوست داشتی کلی شعرهای خوب و قشنگ یاد گرفتی و برای همه هم میخوندی.واسه کلاس رفتنت کلی شوق داشتی...ازوقتی تابستون تموم شد کلاسها تعطیل شد و تو ندام منتظری تا بری کلاس..

 

شیرین زبوتیهات که تمومی نداره...نمیدونم چه کاری برات انجام دادم که یهو گفتی:خداخیرت بدههیپنوتیزم 

یه چندوقتی همه اش منو مادرجان صدا میزدی:-)

الان هم مدتیه به مرگ فک میکنی.چندوقت پیش میپرسیدی :ادما وقتی پیر میشن فوت میکنن؟؟

گاهی منو محکم بغل میکنی و میگی:مامان خیلی دوستت دارم نمیرهیپنوتیزم

 درمورد مردن سوال میپرسی.یبار هم به بهنام میگفتی:من و تو ومامان باهم فوت میکنیم.

نمیدونم چرا این موضوع برات مهم شده؟

این موضوعات رو مینویسم تا روزی یادم بمونه اینهمه شیرین زبونیها و کنجکاویهای کودکانه ات رو.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

دختر عمه مريم
15 آذر 95 22:12
قربونت برم كه ديگه حسابي بزرگ و خانوم شدي و كلي با شيرين زبونيات دل مارو ميبري
مامان ارین
26 اسفند 95 19:15
سلام . عزیزم ماشالله دارن بزرگ میشن بچه ها تا چشم به بزنیم رفتن مدرسه