نیکانیکا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

پرنسس کوچولوی ما

واکسن 4ماهگی

نمیدونم این چه کابوسی بود که برای خودم ساخته بودم:واکسن 4ماهگی نیکا خداروشکر اینبار نیکا بعد اززدن واکسن خیلی اذیت نشد. گریه ی معمولی کرد وبعدش زود آروم شد. شب اول تب کرد مجبورشدم هر6ساعت بهش استامینوفن بدم. دخترم بزرگ شده ومیدونه اگه پاشوتکون بده دردش میگیره واسه همین پای چپش رو حرکت نمیده وهمینجوری سیخ نگهش میداره.جای واکسنش کمی سفت شده ودرد داره. ما هم کیسه  آب گرم و حوله داغ روی پاش میداشتیم. روزبعد ازواکسن هم تب داشت وبیحال بود وبیشترخوابید . اما درکل ازواکسن 2ماهگیش کمتر ادیت شد. ایشالله دخترم همیشه سلامت باشه که طاقت مریضی وبیحالیش رواصلاندارم. ایشالله همه ی فرشته کوچولوهایی که حالا زمینی شدن  درپنا...
15 مرداد 1392

نیکا عقیقه شد

بالاخره در تاریخ ٢٧ و٢٨ام تیر ماه ٩٢ مصادف با نهم ودهم ماه مبارک رمضان نیکارو عقیقه کردیم. صبح روز قبل گوسفندی رو که بابابهنام سفارش بود توحیاط خونه به نیت سلامتی دخترم سربریدند. طی دوروز پشت سرهم فامیل رو برای افطاری وخوردن گوشت عقیقه دعوت کردیم . دخترم نیکا هم لباس صورتی عروسکیش رو پوشید ایشالله نیکای من همیشه وهمیشه سلامت باشه ویه دختر صالحه وعابده بار بیاد...آآمین... ...
12 مرداد 1392

کوتاه شدن موهای نیکا

برای اولین بار تواین دنیا ٣٠ تیرماه ٩٢ مصادف با ١٢رمضان یه مقدارکوچولو موهای نوزادی دخملکم رو کوتاه کردیم.خورده موهاشو برای یادگاری نگه داشتم ازبس که موهاش ابریشمیه فقط در حدی که یه کم مرتب بشه وبه قول خودم شاخ شویداش ازبین بره. ویه کم هکم چتریش روکوتاه کردیم.اصلا دلم نمیاد زیاد موهاشو کوتاه کنم.عزیزم.... ...
5 مرداد 1392

سرگرمی نیکا

دخترم نیکا یه پشه بند داره که خیلی دوستش داره. وقتی میذارمش تو پشه بندش به نقض ونگارهای روی سقفش نگاه میکنه وشروع میکنه به حرف زدن ودست وپازدن وخندیدن. پشه بندش شکله سگه که ازتوی گوشهاش هم آهنگ میزنه چندوقت پیش قبل ازماه رمضان یه روزتعطیل باتفاق خانواده به باغی رفتیم. اون باغ بزرگ وزیبا یه استخرداشت که بچه ها وآقای همسر به محض ورود ازآب پرش کردن که بتونن شنا کنن. همسرم اصرارداشت که نیکارو با آب آشنا کنیم واسه همین پاهاش رو تو آب زد. نیکا کوچولو کلی با دقت به آب و امواجش نگاه میکرد.   ...
21 تير 1392

نیکا علامت تعجب

دخملم دوماه اول  زندگیش یه جورخیلی خاص اطرافشو نگاه میکرد .خب حق هم داشت چون همه چیز براش تازگی وجذابیت داشت.مدام تعجب میکرد. یه جوری نگاه میکرد که همه میگفتن انگار همیشه یه علامت تعجب بالاسرش هست. هنوزهم همینطوره ولی تعجش کمتر شده. والا این دنیای ما که نیکاتازه اومده توش همه چیزش تعجب داره     ...
15 تير 1392

نیکا جدی وباجذبه

دخترم نیکا ازبدو تولدش کاملا موقر و جدی و باجذبه بود. ااونقدر که همه میگفتن :بایدجلوی ایشون مودب ودست به سینه ایستادوسلام کرد.   وخیلی کم میخندید.   گاهی یه جوری به آدم نگاه میکنه که بایدکلی حساب برد     اما حالا که بزرگترشده خنده های شیرینش هم بیشترشده وبا هر خنده اش دل من و باباش رو حسابی میبره       نیکای من...عزیزم..با هر خنده ات فضای خانه مان پرمیشوداز عطر گلهای بهاری....همیشه بخند غنچه ی خوشبوی من...همیشه بخند.     ...
15 تير 1392

خاطرات بارداری

روز10بهمن 91مصادف بامیلاد پیامبر مراسم لوله اندازون باقراءت حدیث شریف کساءبرگزارشد. .مامان فیروزه وباباکاظم زحمت تهیه لوازم کوفته سبزی روکشیدن عمه ودخترعمه هم واسه پختنش حسابی سنگ تموم گذاشتن. بعدازدعایه سفره قشنگ انداخته شد آش کوفته سبزی وکاهوترشی وحلوا. بعدش هم مامان فیروزه هدیه ی قشنگش رو که یه گردن بند زیبابودبهم داد.دست همگیشون دردنکنه. وهرکس دوست داشت بعداز خوردن آش رفت و اتاق ووسایل نی نی رودید . دست خاله فاطمه درد نکنه  که همه ی کاردستیهای اتاق دخترمون رو اون درست کرد باسلیقه وزیبا. ت وی اون تاریخ من 8ماهه بودم وهرروزبیشتربه تولد دخملکمون نزدیک میشدیم . ...
11 تير 1392