حرف زدن نیکا....
عروسک مامان
23 شهریوربود که دیدم همینجوری که داری باخودت بازی میکنی و پاهاتوتودستات گرفتی داری یه چیزی و مدام تکرار میکنی...
خوب دقت کردم دیدم داری پشت سرهم میگی بابا بابا بابا
وای منو میگی دچار ذوق زدگی وافر شده بودم
بابا بهنام اون لحظه توخونه نبود.وقتی اومد براش تعریف کردم وفیلمی رو که ازت گرفته بودم براش گذاشتم...اونم ذوق کرد امانه به اندازه من.
باخودم گفتم اگه نیکا یه روز بگه ماما من حتما غش میکنم
اما دخترکم الان دوروزه که داری ماما رو هم میگی گاهی وسط گریه... گاهی با باباقاطیش میکنی ومیگی بیشتر وقتی یه چیزی میخوای ماما رومیگی
لبای کوچولوتومیبری تو وبهم فشارشون میدی وبایه حالت خیلی بامزه میگی:ماما::
اولین بار که شنیدم غش نکردم اما خوردمت یا بعبارتی بوس کشت کردم...
همیشه صدامون کن عسلم....ما "ماما وبابای" توایم گیلاس سرخم. صدامون کن که صدای تو زندگی بخشه...همیشه صدامکن متا با هر"ماما "گفتنت قندتودلم آب شه تابیشترمادری کنم برات تاهربار برای این نعمت زیبا بیشتر خداروشکرکنم....پروردگارم سپاس