بدون عنوان
شیرین زبونیهای تو اینروزها شده همه ی دنیای ما
وقتی یه شبشه کوچولو رفته بود توی پات وبرای اولینبار دیدی که
از پات خون میاد کلی گریه کردی
وقتی بابابهنام اوند بهت گفتم :واسه باباتعریف کن که شیشه رفت توپات
وتوکل ماجرا رو اینجوری تعریف کردی:
بابا....شیشه....پات....ودرحالیکه کف پات رو نشون میدادی گفتی:ایناشا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی