نیکانیکا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

پرنسس کوچولوی ما

بدون عنوان

1394/4/18 9:06
نویسنده : مامان سارا
224 بازدید
اشتراک گذاری

دخترقشنگم ..فرشته کوچولوی مامان...اینبارخیلی دیر سراغ وبلاگت اومدم..

توی این مدت کلی اتفاقای قشنگ افتاده که نمیدونم ازکجا شروع کنم؟

 

خداحافظ  پوشک

ازنیمه خرداد 94 گل دخترم دیگه پوشک نمیپوشه...پروزه ی پوشک گیرون تقریبا یک ماه ظول کشید.

خودتم خیلی آمادگی داشتی وهمکاری کردی...فقظ چندبار دسته گل به آب دادی وخداروشکر به بهترین نحو تموم شد.وخالا با گذشتن دوماه تقریبا واسه دستشویی رفتن خودکفاشدی واکثروقتا بدون اینکه به من بگی میبینم خودت رفتی وروی لگنت نشستی...گاهی هم هوس میکنی مثل آدم بزرگا ازدستشویی مااستفاده کنی.

 

حجامت

اوایل تیرماه وتوی ماه رمضون بود که برای دومین بارتوی عمرت حجامت کردی.

اینبار یه خواست خودت این اتفاق افتاد.وقتی دیدی بابا بهنام ودایی علی و عمومهدی دارن حجامت میکنن

توهم مدام میدویدی ومیگفتی نوبت منه وچون با انتخاب خودت بود حتی یک قظره اشک هم نریختی وبا تحمل زیاد تا اتمام کار صبرکردب وبلند شدی وپشتش عسل خوردی.انشالله به امید خدا امسال هم دردوبیماری ازت دورباشه .

 

ازاونجایی که حسابی بلا شدی وآتیش پاره هرروز شیریینکاریهای جدیدت هستیم

اینم از زستهای شازده خانوم ما وقت عکس گرفتن

هنوزهم مثل گدشته وحتی بیشتراز قبل عشق پارک رفتنی...خوشم میاد ازاینکه واسه انجام کارها هیجان وذوق داری

تاچندوقت پیش وقتی بهت میگفتم نیکا یه خبرخوب میخوایم بریم پارک  با کلی احساسات دستاتو تو هم قفل میکردی وبایه دنیا احساس نفس عمیقی میکشیدی ومیگفتی وااااای

دیگه کاملا حرفه ای از سرسره های قلعه بادی نه از پله هاش بالا میری وکاملا حرفه ای روی ترامپولین بالا پایین میپری...

عاشق قظار وتابهای چرخشی هستی ...خلاصه که توی پارک حسابی بهت خوش میگذره

اینروزهاوشایدبعداز حجامت خیلی پرتحرک ترراز قبل شدی...اما متاسفنه غذاخوردنت هنوز مثل قبله ووزنت خیلی دیربه دیر تغییرمیکنه.

حرف زدنت هم که هرروز شیرین تر از قبل میشه.الان دیگه کلی  شعر بلدی بخونی حتی شعرهای طولانی.اما همیشه وقتی پیشنهاد شعرخوندن بهت داد میشه اولین انتخابت "یه دل دارم حیدریه"است.

ازوقتی شروع به حرف زدن کردی  کمترکلمه ای رو اشتباه تلفظ میکنی.اما جدیدا بعضی از افعال رو اشتباه میگی

مثلا یه سوسک کوچولورو باته کفشت له کردی ومیگی:مردمش

یهپا یه حشره ی مرده رو دیدی ومیگی:مرده شده

یا وقتی ازروی پشتی خودتو به بالای اوپن رسونده بودی ونمیتونستی بیای پایین میگفتی:مامان منووردار

اخیرا هم درجواب درخئاستهای ما سریعامیگی:باشه واونقدراین باشه رو خوشمزه میگی که دلم میخواد بچلونمت.

 

هنوز هم بازیهای فکری ونقاشی مخصوصا بارنگ رو خیلی دوست داری

اولین نقاشیهای هدف داری که کشیدی

اولین آدمکهایی که نقاشی کردی

 

 

 

هنوزهم عاشق آب بازی واستخری وازاونجا که یکسال دیگه توی خونه ی باباکاظم ومامان فیروزه موندگارشدیم تقریبا یک روز درمیون بساط آب بازی روتوحیاط داری

اینم عکس با هندونه کوچولوت توی مزرعه شترمرغ

واینم اون لباسی که باظرح خودم وباکمک باباکاظم برای عقددختر خاله صنم آماده کردیم."دامن توتو"

خلاصه ی کلام اینکه همه روزها وساعتهاولحظه ای مارو پر کردی.وازاینکه گاهی یادم میره که یه آدم بزرگم ومثل یه دختر کوچولوی رها ازهمه ی دغدغه های روزمره غرق شادیهای کودکانه ی تو میشم خیلی خوشحالم.دیگه ازاینکه توی پارک بدوبدو کنم ومثل بچه ها غرق شادی بشم خجالت نمیکشم.انگارکه تودست مارومیگیری ومیبری به دنیای پراز رنگ وشادی وخنده ی خودت....ومن چقدرخئشحالم که مادر دخترکی همچون توام...

وخداوند مهربان را هزاران بار سپاس که توفیق این مادری  را نصیبم کرد...

پروردگار مهربانم شادیها و خنده های بی منت دخترم را روزافزون کن تا در پناهش ما نیز بیاساییم...

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

همراه رایانه
10 شهریور 94 23:45
همراه رایانه همراه رایانه یک مرکز پاسخگویی تلفنی (شبانه روزی) به مشکلات رایانه ای و موبایل می باشد. تماس از سراسر کشور با تلفن ثابت : 9099070345 اطلاعات بیشتر: http://www.poshtyban.ir
خاله فاطمه
14 شهریور 94 23:26
مثل همیشه عالی و بااحساس نیکای کوچولو همه ماعاشقتیم واز اینکه خدا تو رو به ماداده که خونه ماپرازصدای خنده های کودکانه و بااحساس و زیبای توشده خدارا هزاران بار شکر جیگرتو برم عشق کوچیک زمینی
مامان آرین
29 شهریور 94 17:36
سلام وای عزیزم چقدر ذوق کردم از خوندن این مطالب و دیدن عکسهای نیکای عزیز... ماشالله چقدر زود دارن بزرگ میشن....